فناوری اطلاعات

.فعالیت این وبلاگ در زمینه برنامه نویسی دات نت ،شبکه های کامپیوتری و اخبار فناوری می باشد

فناوری اطلاعات

.فعالیت این وبلاگ در زمینه برنامه نویسی دات نت ،شبکه های کامپیوتری و اخبار فناوری می باشد

آخرین نظرات
  • ۲۶ تیر ۰۰، ۱۶:۰۱ - آلپ صنعت
    عالیه

۲۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

بدست آوردن آدرس Mac

سید محسن علوی | يكشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۵۵ ب.ظ

برای به دست آوردن آدرس Mac در کارت شبکه از کد زیر میتوان استفاده کرد :

 

  • سید محسن علوی

پلی استیشن 4 سونی رسما معرفی شد

سید محسن علوی | جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۳۸ ق.ظ
 

سرانجام سونی کنسول بازی پلی استیشن ۴ را معرفی کرد.

  • سید محسن علوی

اولین تصویر منتسب به چیپ A7 اپل: پردازنده 4 هسته ای با 2 گیگابایت رم؟

سید محسن علوی | چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۴۹ ب.ظ

 


 

به نظر می رسد که

  • سید محسن علوی

منابع مختلف خبری: 24 اسفند زمان قطعی معرفی گلکسی S4

سید محسن علوی | چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۴۷ ب.ظ

 

 

در حالی که امروز منتظر هستیم تا

  • سید محسن علوی

1000 سکه طلا

سید محسن علوی | چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۱۱ ق.ظ

 

آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت...چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى تفرج و سیاحت ، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید.

زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت...!

عبد الجبار با خود گفت : بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد. در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد.

چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم !

مادر گفت : عزیزان من ! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم .

عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید.

گفتند: سیده اى است زن عبدالله بن زیاد علوى ، که شوهرش را حجاج ملعون کشته اند .

او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.

عبد الجبار با خود گفت : اگر حج مى خواهى ، این جاست .

بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد...

هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت . مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد.

چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر انداخت گفت : اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات ، ده هزار دینار به من وام داده اى ، تو را مى جویم . اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان !

عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.

در این هنگام آوازى شنید که : اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى ، هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم ، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد ...

  • سید محسن علوی