فناوری اطلاعات

.فعالیت این وبلاگ در زمینه برنامه نویسی دات نت ،شبکه های کامپیوتری و اخبار فناوری می باشد

فناوری اطلاعات

.فعالیت این وبلاگ در زمینه برنامه نویسی دات نت ،شبکه های کامپیوتری و اخبار فناوری می باشد

آخرین نظرات
  • ۲۶ تیر ۰۰، ۱۶:۰۱ - آلپ صنعت
    عالیه

۳۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

زدن شماره صفحه مجزا در برنامه Word

سید محسن علوی | جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۰۴ ب.ظ

سوالی که همیشه بوجود میاد واسه خیلی ها اینه که چطوری تو برنامه Word شماره صفحات مجزا از هم بزنن به عنوان مثال : صفحات 1 تا 5 به صورت حروف یونانی و بقیه اش به صورت شماره بخوره و شماره صفحات در ادامه از شماره 1 شروع بشه و نه از ادامه صفحات قبلی.

توضیحات بیشتر همرا با تصاویر از محیط در فایل پیوست برای دانلود قرار دارد.


دانلود 

  • سید محسن علوی

قابلیت شارژ بی‌سیم این‌بار در داشبورد خودروهای تویوتا

سید محسن علوی | جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۳:۱۷ ب.ظ

فارنت: شرکت خودروسازی تویوتا اولین سیستم شارژ بی‌سیم دستگاه‌های الکترونیکی را برای استفاده در خودروهای خود ارائه کرد. در تویوتا مدلAvalon Limited 2013 و همچنین مدلAvalon Hybrid Limited از تکنولوژی شارژ بی‌سیم Qi استفاده خواهد شد.



همانطورکه احتمالا آگاه هستید، Qi همان

  • سید محسن علوی

آماده سازی تلفن های هوشمند ویژه توسعه دهندگان با سیستم عامل Firefox OS

سید محسن علوی | پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۳۱ ب.ظ

چندی است که خبرهای فراوانی در خصوص سیستم عامل موبایل فایرفاکس او اس می شنویم و حدس و گمان های فراوانی در خصوص عرضه آن روی برندهای مختلف منتشر می شود. اما بالاخره اولین اسمارت فون مجهز به Firefox OS رونمایی شد. موزیلا می گوید به هیچ وجه قصد ندارد سخت افزار لازم برای نسخه نهایی سیستم عامل موبایل فایرفاکس را خودش تهیه ببیند (همانند اپل و ریم). اما برای نشان دادن توانمندی های این سیستم عامل، امروز Developer Preview Phone یا «موبایل پیش نمایش توسعه دهندگان» را رونمایی کرد. 

البته این اسمارت فون دقیقا همان محصول اسرار آمیزی نیست که در CES 2013 به نمایش در آمد، ولی مشخصات آن چندان بالا به نظر نمی رسد. صفحه نمایش 3.5 اینچی این اسمارت فون کیفیت HVGA داشته و دوربین عقب آن ۳ مگاپیکسلی است. از پردازنده اسنپ دراگون S1 یک گیگاهرتزی به همراه 512 کیلوبایت رم بهره می برد. ۴ گیگابایت حافظه داخلی داشته و امکان استفاده از کارت حافظه microSD، وای فای و شبکه های 2G و 3G را هم فراهم می آورد. 

یک باتری ۱۵۸۰ میلی آمپر ساعتی آن را سر پا نگه می دارد. موزیلا وعده داده که آپدیت آن به صورت OTA خواهد بود تا توسعه دهندگان همیشه نسخه به روز سیستم عامل را در اختیار داشته باشند. گفته می شود این اسمارت فون از ماه آینده در اختیار توسعه دهندگان قرار خواهد گرفت.

  • سید محسن علوی

نابرده رنج گند میسر می شود

سید محسن علوی | پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۵۱ ب.ظ

توی یه موزه ی معروف که با سنگ های مرمر کف پوش شده بود, مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند که مردم از راه های دورو نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن. و کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه

یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود؛ با مجسمه؛ شروع به حرف زدن کرد و گفت: "این؛ منصفانه نیست! چرا همه پا روی من می ذارن تا تورو تحسین کنن؟! مگه یادت نیست؟! ما هر دومون توی یه معدن بودیم,مگه نه؟ این عادلانه نیست! من خیلی شاکیم!"

مجسمه لبخندی زد و آروم گفت: "یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه, چقدر سرسختی و مقاومت کردی؟"

سنگ پاسخ داد: "آره ؛آخه ابزارش به من آسیب میرسوند. آخه گمون کردم می خواد آزارم بده. آخه تحمل اون همه دردو رنج رو نداشتم."

و مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که: "ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری بسازه. به طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم . به طور حتم در پی این رنج ؛گنجی هست. پس بهش گفتم : هرچی میخوای ضربه بزن ؛بتراش و صیقل بده!

و درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم.

و هر چی بیشتر می شدن؛بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم!

پس امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می کنن.

آره عزیز دلم!رنج و سختی ها هدایای خالق مهربون هستیه به من و تو . و یادمون باشه قراره اون قدر خوشگل بشیم که خودمون هم نمی تونیم از الان باور و تصور کنیم.

پس بیا ازین به بعد به هر مسئله و مشکلی سلام کنیم و بگیم:"خوش اومدی"

و از خودمون بپرسیم : "این بار اون لطیف بزرگ چه موهبت و هدیه ای برامون فرستاده؟

  • سید محسن علوی

مرد آب فروش

سید محسن علوی | پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۴۶ ب.ظ

در زمان ساسانیان مردی در تیسفون زندگی میکرد که بسیار میهمان نواز بود و شغلش آب فروشی بود.

روزی بهرام پنجم شاهنشاه ایران (ساسانی) با لباسی مبدل به در خانه ی این مرد میرود و می گوید که از راه دوری آمده و دو روز جا می خواهد . آن مرد بهرام را با شادی می پذیرد و می گید بمان تا بروم و پول در بیاورم. مرد میرود و تا میتواند آب میفروشد و سپس با میوه و خوراک نزد بهرام باز میگردد. بهرام به میهمان نوازی مرد اطمینان پیدا میکند ولی می خواهد آن مرد را بیشتر امتحان کند.

بنابراین تا قبل از آمد مرد به دربار رجوع می کند و می گوید دستور دهید که هیچ کس حق ندارد از این مرد در سطح شهر آب بخرد.فردای آن روز مرد آب فروش به بهرام میگوید که بمان تا بروم و قدری پول در بیاورم. مرد آب فروش هرچه در بازار گشت هیچ کس از او آب نخرید. در آخر مرد آب فروش که دید نمیتواند برای میهمان خویش آب تهیه کند مشک آبش را فروخت و میوه و خوراک نزد بهرام برد.

بهرام او را گفت: تو چگونه پول در آوردی . مگر نگفتی که کسی از تو آب نخرید. مرد گفت : مشک آب خویش را فروختم. تو نگران نباش و میل کن فردا رود برای خویش فکری خواهم کرد. بهرام پس از این واقعه فردای آن روز به دربار رجوع کرد و باز با لباسی مبدل نزد پولدارترین تاجر شهر که از اشراف نیز بود رجوع نمود و گفت من میهمانم و امشب را جا می خواهم . مرد نه تنها بهرام را نپذیرفت بلکه با ضرب تازیانه او را از منزل بیرون کرد . فردای آن روز بهرام در حالی که بر تخت سلطتنت جلوس کرده بود آن دو مرد یعنی تاجر و آب فروش را اظهار کرد. هر دوی آنان که دیدند آن مرد شخص شاه شاهان - امپراطوری ایران بوده بسیار هراسیدند.

بهرام از مرد آب فروش بسیار تشکر و سپاسگزاری کرد و او را به سبب رفتار نیکویش با مهربانی پذیرفت.

بهرام دستور داد که تمام اموال مرد تاجر را بگیرند و به مرد آب فروش بدهند

تا یا بگیرد که انسان حتی اگر در اوج تنگدستی و فقر باشد باید شرافت - مردانگی و مهمان نوازی خویش را حفظ کند.

  • سید محسن علوی

دروغ

سید محسن علوی | سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۴۳ ق.ظ

روزی دروغ به حقیقت گفت :

مــــیل داری باهم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم

 حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد .

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند

وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد .

دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت .

از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است .

اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود...

  • سید محسن علوی

مراتب ایمان

سید محسن علوی | سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۴۱ ق.ظ

روزی چهار مرد و یک زن کاتولیک در باری ، مشغول نوشیدن قهوه بودند.

یکی از مردها گفت : من پسری دارم که کشیش است. هرجا که میرود مردم او را "پدر" خطاب میکنند.

مرد دوم گفت : من هم پسری دارم که اسقف است و وقتی جایی میرود مردم به او میگویند " سرورم"!

مرد سوم گفت " پسر من کاردینال است و وقتی وارد جایی میشود مردم او را "عالیجناب" صدا میکنند.

مرد چهارم گفت : پسر من پاپ است و وقتی جایی میرود او را "قدیس بزرگ" خطاب میکنند!

زن حاضر در جمع نگاهی به مردان کرد و گفت : من یک دختر دارم. 178 سانت قدش است

بسیار خوش هیکل ، دور کمرش 61، دور باسنش 92 سانت ، با موهای بلوند و چشمهای روشن.

وقتی وارد جایی میشود همه میگویند : " خدای من ! "

  • سید محسن علوی

خوشبختترین

سید محسن علوی | سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۳۹ ق.ظ

خانمی سراغ دکتر رفت و گفت: نمی دانم چرا همیشه افسرده ام و خود را زنی بد بخت می دانم.

چه دارویی برایم سراغ داری آقای دکتر؟

دکتر قدری فکر کرد و سپس گفت:

تنها راه علاج شما این است که پنج نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و از خانه هر کدام آنها یک تکه سنگ بیاوری

به شرط اینکه از زبان آنها بشنوی که خوشبخت هستند.

زن رفت و پس از چند هفته به مطب دکتر برگشت، اما این بار اصلاً افسرده نبود.

او به دکتر گفت: "برای پیدا کردن آن پنج نفر، به سراغ پنجاه نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینها هستند رفتم

اما وقتی شرح زندگی همه آنها را شنیدم فهمیدم که خودم از همه خوشبخت تر هستم!

  • سید محسن علوی

زرنگ بازی برای عزرائیل

سید محسن علوی | سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۳۸ ق.ظ

یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو عزرائیل اومد سراغش !
عزرائیل گفت : الان نوبت توئه که ببرمت !
مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه 

  • سید محسن علوی

شـــــک

سید محسن علوی | سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۳۶ ق.ظ

سیما کاپشن محمود را برداشت و جیب هایش را گشت. توی جیب بغل فندکی ظریف و زنانه پیدا کرد و کنارش خودنویسی از همان جنس.

دردی توی قلبش دوید. صدای پای محمود آمد. سیما کاپشن را سر جایش گذاشت. محمود لباس پوشید. صدای زنگ در آمد.

محمود گفت:

_ من رفتم سر کار. دیرم شده.

و رفت و ترک موتور دوستش نشست. سیما لباس پوشید و بیرون زد. ماشینی را در بست گرفت و تعقیبشان کرد. میان راه زنی خوش لباس با موهای بلوندی که از زیر شال بیرون زده بود کنار خیابان راه می رفت. محمود و دوستش آهسته کردند. نگاهشان به زن بود. قلب سیما کوبید.

نگاهی به سر و وضع خودش و نگاهی به سر و وضع زن انداخت. زن توی کوچه ای پیچید.

موتور هم داخل کوچه شد. لحظه ای بعد موتور پر گاز راه افتاد، از کنار زن گذشت.

زن جیغ کشید. موتور با سرعت دور شد.

کیف زن توی دست محمود بود.

  • سید محسن علوی